روز اول خداوند آفتاب را آفريد
روز دوم دريا روز سوم صدا را روز پنجم حيوانات روز ششم اشيا را روز هفتم انديشيد كه چه چيزي نيافريده پس تو را براي من آفريد وای که چقد دوست دااااااااااااااااااااااااااارم آخیش
روز چهارم رنگ ها را
+نوشته
شده در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, ;ساعت14:46;توسط کریمی; |
|
از من آزرده مشو، ميروم از خانه ي تو، قبل رفتن تو بدان عاشق و بي تقصيرم، تو اگر خسته اي از دست دلم حرفي نيست، امر كن تا كه بميرم به خدا مي ميرم..
+نوشته
شده در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, ;ساعت14:43;توسط کریمی; |
|
پاي پنجره نشستم کوچه خاکستريه باز زير بارون
من چه دلتنگتم امروز انگار از همون روزهاست دلم گرفته دوباره هواي تو رو داره اين راه دورم خبر از دل من که نداره آروم نداره يه نشونه مي خوام واسه قلبم جز اين نشونه واسه چيزي دخيل نمي بندم اين دل تنهام دوباره هواي تو رو داره هواي شهرتو و بوي گل ها پيچيده توي اتاقام مثل خواب دلم گرفته ...
حال وهوام رنگ توئه کوچه دلتنگ توئه
چشماي خيسم واسه ي ديدنت بي قراره
داره بدجوري غريبي ميکنه آخه جز تو دردمو کي ميدونه
+نوشته
شده در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, ;ساعت14:41;توسط کریمی; |
|
من تمام بی كسی هايم را قامت بسته ام و در طولانی ترين سجده اندوه به اندازه همه نبودنهايت اشك می ريزم و به بلندای يلدای فراقت با آهی از عمق قلب هزارپاره ام ، كابوس رفتنت را خاكستر می كنم ...!!!!!! بگذار بی ادعا اقرار كنم كه دلم برايت تنگ می شود ، وقتی نيستی دلتنگی هايم را قاب می كنم . لحظه لحظه غروبی را كه نيز دلتنگ تو و چشمان بارانی ات می شوم ، قاب می كنم تا وقتی آمدی نشانت دهم كه شايد ديگر تنهايم نگذاری ....! تو كه می آيی پنجره ای باز می شود، پرده بی رنگ دلتنگی كنار می رود ، آرام ميان جانم خانه ميكنی و چه ساده همسايه دلم می شوی ، حال من و ستاره ها دلتنگ تو ايم ....!!!! آه كه اي كاش همه روياها به حقيقت مي پيوست كاش آن پنجره در عالم خواب نبود اما افسوس
+نوشته
شده در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, ;ساعت14:40;توسط کریمی; |
|
+نوشته
شده در دو شنبه 6 تير 1390برچسب:, ;ساعت14:34;توسط کریمی; |
|